رابطه پنهانی زن شوهر دار به کشتن شوهر و دفن کردنش وسط اتاق پذیرایی تمام شد

رابطه پنهانی زن شوهر دار به کشتن شوهر و دفن کردنش وسط اتاق پذیرایی تمام شد

بازدید:۱۲۶۸۹

صد آنلاین | رازگشایی از خیانت زن و قتل شوهرش،خاطره یکی از کارآگاهان پلیس آگاهی است که جام جم روایت کرده ‌است.

 

به گزارش صد آنلاین،  چند سال قبل در اداره آگاهی یکی از شهرهای اطراف تهران خدمت می‌کردم.

 

 

 

راز زن خیانتکاری که شوهرش را کشت و دفن کرد

 

 

 

پرونده‌های زیادی نداشتیم و تقریبا به‌روز همه پرونده‌ها را رسیدگی و با دستگیری متهم تحویل دادسرا می‌دادیم. هراز چندگاهی قتلی در شهرستان رخ می‌داد و چون بیشترشان به علت نزاع بود در کمتر از سه روز قاتل را دستگیر و از جنایت رمزگشایی می‌کردیم.یک روز بهاری مشغول رسیدگی به پرونده ناپدید شدن مرد جوانی در یکی از روستاهای شهرستان بودم که مامور کلانتری مرکزی شهر با من تماس گرفت و گفت: جناب سروان یک اسکلت پیداشده که به احتمال زیاد متعلق به یک مرد است. سریع آدرس را از او گرفتم و راهی محل کشف اسکلت در مرکز شهر شدم. جمع شدن اهالی محل و نور چراغ خودروهای پلیس نشان می‌داد به محل رسیده‌ام. جمعیت را کنار زدم و وارد یک خانه کوچک شدم.

کف اتاق‌پذیرایی کنده شده و اسکلت یک مرد با باقیمانده لباسش، مشخص بود. از صاحبخانه خواستم در مورد وجود اسکلت در کف خانه‌اش توضیح دهد. مرد میانسال که مشخص بود هنوز در شوک قرار دارد، شروع به صحبت کرد: جناب سروان خانه را چند سال پیش خریدم و تحویل مستاجر دادم. در این مدت چهار مستاجر داشتم، چند ماه قبل تصمیم گرفتم خودم به این خانه بیایم و ساکن شوم. مستاجرم، خانه را تخلیه کرد و من شروع به بازسازی خانه کردم. امروز می‌خواستم کف اتاق را سرامیک کنم. چند سانتی که کندیم، متوجه اسکلت یک انسان شدیم و موضوع را به پلیس اطلاع دادم.از او در مورد آخرین مستاجر خانه پرسیدم که گفت: مرد جوانی به همراه همسر و فرزندش در این خانه زندگی می‌کردند، وقتی خانه را تخلیه کردند، همسرش آمد و به بهانه این‌که حسین -همسرش – در سفر است، مبلغ ودیعه را گرفت و رفت.بررسی جسد از سوی پزشک‌قانونی نشان می‌داد ۵ ماه از قتل گذشته است. بازپرس جنایی آمد، دستور داد اسکلت به پزشکی‌قانونی برود و من راز این معما را حل کرده، متهمان را دستگیر کنم. از فردای آن روز مدام به اسکلت فکر می‌کردم و این‌که قاتل چه کسی می‌تواند باشد.

تنها سرنخم آخرین مستاجران خانه بودند. تحقیقات را آغاز کردم اما هیچ ردی از آنها نداشتم. گویی آب شده و به زمین رفته‌اند.برادر حسین رااحضار کردم واز او خواستم بگوید برادرش و خانواده‌‌اش کجا هستند که او ادعا کرد شش ماه است از آنها بی‌خبر است و جواب تلفن‌هایش را نمی‌دهند. مرد جوان گفت: یک ماه پس از ناپدید شدن برادرم وخانواده‌اش درکلانتری محل شکایت کردیم. استعلام گرفتم و تمام صحبت‌های او درست بود. هرچه گشتم، ردی از آنها به دست نیاوردم تا این‌که یک ماه بعد متوجه شدم خانواده حسین در شهر دیگری مشغول زندگی هستند. با بازپرس هماهنگ کردم و دستور بازداشت‌شان را گرفتم.صبح روز بعد با تیم عملیات به هشتگرد رفته و همسر حسین را با خود به اداره آگاهی آوردیم.

دقایقی بعد بازجویی را شروع کردم که او مدعی شد همسرش خلافکار است و چند ماهی می‌شود که خانه را ترک کرده و از او بی‌خبر است.برگه پزشکی‌قانونی را جلوی او گذاشتم و گفتم اسکلت کشف‌شده در کف خانه قبلی آنها متعلق به حسین است. یک لحظه ساکت شد و گفت: ۲۰سال قبل با حسین ازدواج کردم. او۱۰سال ازمن بزرگ‌تر بود. زندگی خوبی داشتیم تا این‌که او وارد کارخلاف شد.مردان غریبه را برای مصرف مواد یا کار خلاف به خانه می‌آورد. تحمل رفتار او برایم سخت بود و خسته شده بودم. تنها راهی که به ذهنم رسید، این بود که او را از سر راه بردارم اما به تنهایی توانایی این کار را نداشتم تا این‌که بعد از مدتی با مردی به نام سهیل آشنا شدم. اوایل با او درددل می‌کردم اما بعد به او وابسته شدم.

یک روز نقشه‌ام برای قتل حسین را برای او تعریف کردم که قبول کرد کمکم کند. او به من سم داد و خواست در غذای شوهرم بریزم تا مسموم شود. طبق خواسته او عمل کردم که شوهرم بدحال شد اما نمرد. اگرحالش خوب می‌شد،می‌فهمید چه نقشه‌ای برایش کشیده‌ام. چند بار با سهیل تماس گرفتم اما جوابم را نداد. مانده بودم چه کنم. شالم را دورگردن حسین پیچیدم و گره زدم. وقتی به خودم آمدم، دیگر نفس نمی‌کشید. مانده بودم با جسد او چه کنم. نزدیک صبح بود که سهیل زنگ زد وگفت خوابش برده بود. ماجرا را برایش تعریف کردم و برای کمک به خانه‌ام آمد. کف اتاق‌خواب را کند و جسد را همان‌جا دفن کرد. بعد در اتاق را قفل کردم و دیگر به آنجا نرفتم.

تحمل زندگی در آن خانه برایم سخت بود تا این‌که فهمیدم صاحبخانه قصد تعمیر آنجا را دارد. پول پیش را گرفتم و بدون این‌که به کسی بگویم به شهر دیگری رفتم. قرار گذاشته بودیم وقتی همه‌چیز فراموش شد و پلیس سراغ‌مان نیامد، ازدواج کنیم که بی‌فایده بود.پس از اعترافات زن جوان، راهی خانه سهیل شدم، او را دستگیر کردم و پرونده را برای رسیدگی و محاکمه به دادسرا فرستادم. متاسفانه روابط غیرعرف و خلاف شرع یکی از دلایل همسرکشی است. آنها بدون توجه به عاقبت کارشان، مرتکب جنایت می‌شوند و راز جنایت‌شان خیلی زود فاش می‌شود.

لینک کپی شد

[widget id="tabnakweb_category-posts-6"]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn