چه عواملی نوجوانان را جرم و بزهکاری سوق می دهد؟


ریشه بسیاری از مشکلات بزرگسالی را باید در کودکی جست‌وجو کرد؛ چرا که برخی افراد به‌ دلیل شرایطی که در دوران کودکی و نوجوانی در آن قرار می‌گیرند به‌ سوی انجام رفتار هیجان‌انگیز، پرخطر و حتی بزهکاری سوق پیدا می‌کنند.

به گزارش سایت خبری پرسون، دکتر ساحل گرامی، روانشناس به بررسی تفصیلی دوران حساس و پرخطر نوجوانی و عواملی که ممکن است اطفال و نوجوانان را به بزهکاری و ارتکاب جرم سوق دهد پرداخته است.

وجود چه زمینه‌هایی اطفال و نوجوانان را به‌ سوی ارتکاب جرم و بزهکاری سوق می‌دهد؟

زمینه‌های مختلفی ممکن است در اطفال وجود داشته باشد که آنها را به جرم و بزهکاری سوق دهد. عوامل شخصیتی و عوامل محیطی بیشتر در این موضوع تأثیرگذار است. در رابطه با عواملی که به‌خود طفل بستگی دارد شاید هوش یکی از مهم‌ترین عوامل باشد. چون هوش است که باعث می‌شود ما به سمت حل مسئله پیش برویم و از راه‌های مثبت و منطقی استفاده کنیم یا به‌سوی راه‌های منفی و هیجانی گرایش پیدا کنیم. در منابع مختلف گفته می‌شود افرادی که به سمت بزهکاری رو می‌آورند هوش‌شان از سطح متوسط پایین‌تر است. این افراد به خاطر اینکه ممکن است در تحصیل به موفقیت دست پیدا نکنند جذب افراد پرخطر می‌شوند و ناخودآگاه مسیر زندگی‌شان تغییر پیدا می‌کند.

مورد دیگر بچه‌هایی هستند که برونگرا و ذاتا اهل انتقام گرفتن هستند. خودکنترلی پایینی دارند و هنگامی که موقعیتی برای انجام بزه برایشان فراهم شود نمی‌توانند جلوی خودشان را بگیرند و هیجان را به همه موارد ترجیح می‌دهند.

مورد بعدی خانواده است. خانواده می‌تواند شامل محیطی باشد که برای بچه فراهم می‌شود. اینکه از نظر آموزش چه محیطی را برای فرزند فراهم می‌کنند. اینکه سطح دانش و سواد پدر و مادر چقدر است. چقدر می‌توانند به بچه اهمیت بدهند و پیگیر وضعیت او باشند. خانواده‌هایی هستند که فرزندپروری‌های سخت و خشن دارند، خیلی زیاد از خشونت استفاده می‌کنند و بچه‌ها را نادیده می‌گیرند. این وضعیت هم عامل مؤثری است.

آیا اساسا اطفال ذهنیتی نسبت به جرم و بزهکاری دارند؟ از چه سنی نسبت به این موضوع به‌ خودآگاهی می‌رسند؟

تا زیر ۷سال بچه‌ها خیلی لذت‌طلب هستند و خودکنترلی در آنها پایین است. به همین دلیل ممکن است آنها در این سن ماشین دوست‌شان را از مهدکودک با خودشان به خانه بیاورند یا در سوپر مارکت یک شکلات بردارند و… اما این به‌خودی خود به این شکل نیست که بچه آگاهانه مرتکب جرم ‌شود. صرفا به‌خاطر خودکنترلی پایین و لذت‌جویی است. اما از ۷سال به بعد بچه‌ها می‌توانند با انگیزه‌های متفاوت دست به چنین کارهایی بزنند. مثلا کاری را به قصد آزار دادن، انتقام گرفتن و… انجام بدهند و حتی برای آن کار نقشه هم بکشند. هرچه سطح خانواده‌ها پایین‌تر باشد برچسب زدن به بچه‌ها هم بیشتر می‌شود و گاهی باعث تحقیر و سرزنش و حتی تنبیه بدنی شدید می‌شود که همین مورد می‌تواند یک سیکل معیوب ایجاد کند.

چه رفتارهایی از سوی والدین می‌تواند زمینه‌های بروز بزهکاری را در فرزندان در سنین کم ایجاد کند؟

فرزندپروری‌هایی که خشن و همراه با تنبیه بدنی و فیزیکی شدید است، بی‌توجهی و غفلت نسبت به بچه‌ها و… . اینها بچه‌های رهاشده هستند. نوع فرزندپروری می‌تواند سوق‌دهنده باشد. وقتی خود والدین بزهکار هستند، سابقه زندان یا اعتیاد دارند و… همه باعث می‌شود نظارتی را که باید نداشته باشند. در این شرایط شاهد الگوبرداری بچه از والدین هستیم و مثلا می‌بینیم که چند نسل بزهکاری در خانواده به‌صورت زنجیره‌ای ادامه پیدا می‌کند. آماری در این‌باره وجود دارد که افرادی که در کانون‌های اصلاح و تربیت نگهداری می‌شوند ۲۵درصد آنها خانواده خودشان یا بستگان درجه یک آنها سابقه زندان و ارتکاب جرم دارند. این اهمیت خانواده را نشان می‌دهد.

برخی اطفال به‌دلیل بیش‌فعالی ممکن است برای والدین ایجاد دردسر کنند و حتی مرتکب جرم شوند. برای درمان یا کنترل چنین کودکانی چه کار باید کرد؟

افرادی که بیش‌فعال هستند و کمبود تمرکز دارند هیجان‌طلب هستند و خودکنترلی پایین دارند و از درس و فعالیت‌هایی که برایشان حوصله سربر است نمی‌توانند به دستاوردی برسند و به سمت فعالیت‌های منفی می‌روند. به همین دلیل باید حداکثر در سن ۶- ۷سالگی توسط روانپزشک کودک مورد بررسی قرار گیرند. چنین بچه‌هایی معمولا نشانه‌هایی از ۳- ۴سالگی از خودشان نشان می‌دهند. کم‌خواب و پرصحبت هستند و نمی‌توانند برای خواسته‌هایشان صبر کنند. یک خواسته را مرتب تکرار می‌کنند، بی‌قرار هستند و… وقتی چنین نشانه‌هایی را بروز می‌دهند خانواده‌ها باید به‌دنبال درمان باشند. البته این موضوع به ‌شدت بیش‌فعالی بستگی دارد. در موارد خفیف شاید کاردرمانی ذهنی برای بیشتر کردن توجه کفایت کند اما در موارد متوسط و شدید دارودرمانی نیاز است.

اگر کودکی خواسته یا ناخواسته مرتکب جرائمی از قبیل درگیری، ایراد خسارت یا حتی سرقت شد بعد از آن والدین چطور باید با او رفتار کنند تا این اتفاق تکرار نشود؟

موضوع این است که خیلی وقت‌ها انگ و برچسبی که خانواده به بچه‌ها می‌زند خیلی مخرب و پرهزینه‌تر از انگی است که شاید کانون اصلاح و تربیت بزند. به محض اینکه خانواده‌ها کوچک‌ترین چیزی از کودک می‌بینند او را تحقیر می‌کنند و بچه به جایی می‌رسد که با خودش می‌گوید من که این انگ را دریافت کرده‌ام پس بچه بدی هستم و کارم را ادامه می‌دهم چون قرار نیست دیدی که اینها نسبت به من دارند تغییر کند و علت‌یابی در این مورد خیلی مهم است. با وجود همه این نکات اما نمی‌شود پرونده یک انسان را به‌خاطر یک خطا برای همیشه بست.

نقش همسالان در ارتکاب جرم

اول باید از بعد کمبود توجه و تمرکز به این موضوع نگاه کرد. بچه‌هایی که کمبود توجه و بیش‌فعالی دارند اگر در سنین پایین درمان نشوند دچار افت تحصیلی شدید می‌شوند. وقتی بچه از لحاظ درسی نتواند توجهات را به دست آورد مجبور می‌شود به سمت بچه‌هایی برود که سطح درس‌شان مثل خودش پایین است و آنها قطعا طرح‌هایی هیجانی و جذاب برای این بچه ها دارند. چون این گروه درس را کسل‌کننده می‌دانند. پس به‌سوی افرادی که کارهای هیجانی انجام می‌دهند سوق پیدا می‌کنند. بزه و جرم ازجمله رفتارهای پرخطر و هیجان‌انگیز است که می‌تواند آنها را از لحاظ شخصیتی ارضا کند. پس این گروه از بچه‌ها از سمت بچه‌های مثبت توجهی دریافت نمی‌کنند و در نتیجه به سمت بچه‌هایی می‌روند که فاز منفی دارند. مورد بعدی خانواده‌هایی هستند که به بچه محبت نمی‌کنند و فقط از او با تنبیه بدنی استقبال می‌کنند. در این خانواده‌ها بچه توجه مثبت را نمی‌گیرد و کانون خانواده از هم گسیخته است در نتیجه بچه‌ها به‌سوی همسن و سالان خود می‌روند چون از آنها توجه می‌گیرند. در این شرایط بچه‌ها احساس تعلقی را که باید نسبت به خانواده داشته باشند ندارند و از همسن و سالان خود کارهای بد را یاد می‌گیرند و این روند ادامه پیدا می‌کند. از ۱۱- ۱۰سال به بعد خانواده بیشتر نقش نظارتی دارد و بچه‌ها زمان بیشتری را در مدرسه و محله می‌گذرانند و اگر مدرسه به‌دلیل فقر یا محیط، باکیفیت نباشد بچه هم امکانات آموزشی خوبی دریافت نمی‌کند و هم با همسالان خوبی معاشرت نمی‌کند.

فقر در کودکی

یکی از عوامل مهمی که باعث می‌شود بچه‌ها خیلی از نیازهایشان ارضا نشود فقر در خانواده است. از سوی دیگر والدین آنقدر درگیر مسائل مالی هستند که اصلا فرصت نمی‌کنند به بچه‌ها رسیدگی کنند. در این شرایط نه نیاز مالی بچه‌ها در خانواده برطرف می‌شود و نه نیاز عاطفی‌شان.

از هم‌گسیختگی خانواده

خانواده‌هایی که از هم گسیخته هستند، طلاق گرفته‌اند، والدین معتاد دارند، یکی از والدین غایب است یا مثلا به زندان افتاده یا ماموریت طولانی‌مدت است یا از روستاها به شهرها مهاجرت کرده‌اند از آن دسته خانواده‌هایی هستند که فرزندان‌شان مستعد رفتن به‌سوی جرم و بزهکاری هستند.


منبع: همشهری

+

[widget id="tabnakweb_category-posts-6"]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn