گفتگو با سارق معروف، ایمان گربه: چگونه کتاب ۸ میلیاردی را دزدید؟
به گزارش خبرنگار اجتماعی ایونا به نقل از همشهری آنلاین,اسمش ایمان است و دوستانش او را گربه صدا میزنند. چون به راحتی از دیوار بالا می رود و وارد خانهها می شود. او با همدستی دوستانش از خانهها سرقت میکردند اما یک اتفاق عجیب گیرشان انداخت. گفتوگو با ایمان را بخوانید. چرا گربه صدایت
به گزارش خبرنگار اجتماعی ایونا به نقل از همشهری آنلاین,اسمش ایمان است و دوستانش او را گربه صدا میزنند. چون به راحتی از دیوار بالا می رود و وارد خانهها می شود. او با همدستی دوستانش از خانهها سرقت میکردند اما یک اتفاق عجیب گیرشان انداخت. گفتوگو با ایمان را بخوانید.
چرا گربه صدایت میزنند؟
هم چهره ام شبیه به گربه هاست و هم استعداد خاصی در بالا رفتن از دیوار دارم. همه میگویند مثل گربه از دیوار بالا می روی. حتی می توانم از درخت هم بالا بروم و وارد بالکن ها شوم. از بالکن طبقه اول هم می توانم به بالکن طبقه دوم راه پیدا کنم. خلاصه استعداد خاصی در این زمینه دارم و حرفهای هستم.
فروش ۱۱.۲ میلیاردی روز اول نمایشگاه کتاب
بخوانید
سابقهداری؟
این سومین بار است که به جرم سرقت منزل دستگیر می شوم.
سرقت را از چه زمانی شروع کردی؟
سالها پیش یکی از خلافکاران محل که متوجه شده بود مثل گربه از دیوار بالا میروم، سراغم آمد و مرا پیش سردسته یک باند سرقت برد. او گفت اگر به خانه ها دستبرد بزنی ، پول خوبی نصیبت می شود. می گفت اگر بتوانی وارد ساختمان شوی سهم تو از همه بیشتر خواهد شد. این حرفها وسوسه به جانم انداخت و به خاطر رسیدن به پول و زندگی راحت، تبدیل شدم به سارق منزل.
چرا کتاب خواندن در سنین کودکی اهمیت دارد؟ اینفوگرافیک
بخوانید
کجاها سرقت میکردید؟
خیابانهای بالای شهر. خانه هایی که چراغشان خاموش بود را شناسایی میکردیم و کارم شروع میشد. وقتی وارد خانه میشدم در را برای همدستانم باز میکردم و همه اموال داخل خانه را سرقت میکردیم.
چطور دستگیر شدید؟
بر سر یک بدشانسی. در آخرین سرقت وارد خانهای شدیم و پول و طلا سرقت کردیم. بعد هم چشممان خورد به چند کتاب که به نظرمان جالب و خاص بود. کتابها را سرقت کردیم و فردای آن شب که دور هم جمع شده بودیم، یکی ازدوستانمان گفت این کتاب خیلی ارزشمند است. این را که شنیدیم از او خواستیم برایمان مشتری پیدا کند. می گفت یکی از کتابها خطی است که بیش از ۳۰۰ یا ۴۰۰ سال قدمت دارد. در نهایت مشتری پیدا شد. میخواست کتاب ها را به مبلغ ۸ میلیارد تومان از ما بخرد. وقتی در محل قرار با خریدار حاضر شدیم، ماموران پلیس را مقابل خودمان دیدیم. می دانید چه اتفاق عجیبی رخ داده بود؟ خریدار همان مرد مالباخته بود. او در زمینه جمع آوری کتاب های قدیمی و خطی فعالیت می کرد. قرار بود از ما کتاب بخرد اما در ملاقات اول که کتابها را دیده بود، فهمیده بود که کتابهای خودش است. برای همین بیعانه داده و گفته بود که بقیه پول را ظرف چند روز جور میکند اما در این چند روز پلیس را خبر کرده بود و اینطور بود که دستگیر شدیم.
روزهای «بدون کیف و کتاب» چه می شود؟
بخوانید
چند مورد سرقت انجام دادهای؟
بیشتر از ۶ مورد نیست. چون ما تازه کارمان را شروع کرده بودیم. راستش را بخواهید من آدم بدی نیستم. گاهی به خاطر عذاب وجدان گناهی که مرتکب میشدم، به افراد نیازمند کمک میکردم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0