«هنر تنها چیزی است که مردم دارند. باعث میشود که به آرزوها و خیالات خود فکر کنند. اگر هم در زندگی به این آرزوها نرسند، در ذهنشان آنها را حس میکنند. هنر را از مردم نگیر».
در سینمای امروز جهان که پر شده است از فیلمهای ابرقهرمانی و آخرالزمانی با قهرمانان توخالی و پوشالی، گاهی فیلمهای به ظاهر کوچکی ساخته میشوند که انسانیت درون آنها با هیچ متر و معیاری قابل سنجش نیست. انسانیت این دسته از فیلمها جایی در ناخودآگاه مخاطب پیدا کرده و مستقیم به آن ورود میکنند. «Sing Sing» از این دسته آثار است. روابط حسبرانگیز انسانی در میان کاراکترهای داستان که از فرم هنری اثر زائیده میشود، بار دیگر انسان را برای انسان یادآوری میکند و به او امید میبخشد تا هیچگاه از همنوع خود ناامید نشود.
فیلم «Sing Sing» به کارگردانی «گرگ کودار» داستان گروهی از زندانیان را روایت میکند که خود را برای اجرای نمایش تئاتر آماده میکنند. فیلم در ابتدا مکان زندان را به تصویر میکشد تا محیط برای مخاطب ساخته شود. دوربین کارگردان نسبت به زندانیان فاصله دارد اما این دوری هرگز موجب بیاحترامی به آنها نمیشود.
نماها، قاببندیها و زاویه نگاه دوربین هرگز مخاطب را نسبت به آنها آنتیپاتی نمیکند تا خشت اول فیلم بهدرستی کاشته شود. زمانی که داستان وارد جلسات و تمرینهای گروه تئاتر میشود این فاصلهگذاری از بین میرود و دوربین کارگردان بهعنوان یک کاراکتر مستقل (نه از زاویه نگاه کاراکترها) شخصیت پیدا میکند و جزئی از این گروه تئاتر میشود. البته گاهی زوم کردنهای آگاهانه و بیش از حد، ریسمان حسی مخاطب و کاراکترها را پاره میکند و فیلمبرداری از چشمی در زندان حالت دکوراتیو به خود میگیرد که جز معدود نکات منفی فیلم محسوب میشود.
پروسه شخصیتپردازی قهرمان داستان «دیواین جی» (با بازی کولمن دومینگو) بهخوبی و با ظرافت تمام مسیر خود را طی میکند. کارگردان در ابتدا بهصورت تیپیکال از او یک بازیگر و نمایشنامهنویس خلق میکند سپس یک شخصیت انسانی میسازد و از ترکیب این موارد با هم هنرمندی زائیده میشود که مفهوم هنر را با پوست و گوشت و استخوان خود درک کرده است.
در پلان آغازین فیلم «دیواین جی» را روی صحنه تئاتر و در حال احترام به مخاطبین میبینیم. هرچند کارگردان میتوانست بهجای نمای درشتی که از چهره او میگیرد، دوربین را عقبتر برده تا سن و تماشاگران هم به نمایش درآیند و مکان تئاتر در نگاه مخاطب ساخته شود اما قرار دادن این سکانس در شروع فیلم نقش اساسی در ساختن یک تیپ (بازیگر تئاتر) ایفا میکند.
در ادامه فیلم نیز مخاطب او را در سلول پر از قلم و کاغذ و در حین نوشتن نمایشنامه مشاهده میکند که روند تیپسازی او را تکمیل میکند. کاراکتری که بهصورت تیپیکال ساخته شد سپس تبدیل به شخصیت میشود. غذا دادن به پرندگان در حیاط زندان اولین المان شخصیتی «دیواین جی» است. از دوست صمیمی خود «مایک مایک» (با بازی شان سن خوزه) در خصوص احوال خانوادهاش صحبت میکند و در یکی از بهترین سکانسهای فیلم به «دیواین آی» (که نقش خود را در این فیلم بازی میکند) از اهمیت اجرای نمایش تئاتر میگوید.
حال که پروسه تیپسازی و شخصیتپردازی قهرمان داستان تکمیل شد هنرمندی از دل داستان بیرون میآید که هم برای مخاطب باورپذیر است و هم او را نسبت به بیننده سمپات میکند. زمانی که نمایشنامه او برای اجرا انتخاب نمیشود و «دیواین آی» پیشنهاد یک تئاتر کمدی را میدهد هرگز گروه را پس نمیزند و با قدرت به کارش ادامه میدهد.
حتی وقتی افراد گروه از او تقاضا میکنند که نمایشنامه کمدی را بنویسد به آنها در خصوص قابلیتهای خود دروغ نمیگوید. عاشق بازی در نقش کاراکتر «هملت» است اما زمانی که «دیواین آی» جای او برای اجرای این نقش انتخاب میشود، کوچکترین اعتراضی نمیکند. کارگردان نیز بهدرستی هم بهصورت تکنیکال و هم نوع روایت داستان طرف قهرمان اثرش است. در شروع فیلم و در اولین مواجهه مخاطب با «دیواین جی» دوربین از نمای پشت او را به تصویر میکشد که در سمپات کردن بیننده با کاراکتر بهشدت تاثیرگذار است.
این موضوع در شروع سکانس بازپرسی نیز اتفاق میافتد. نماهای پایین به بالا ازکاراکتر «دیواین جی» او را در نگاه مخاطب به اوج میبرد و قابهای دو نفرهای که از او و «دیواین آی» میدهد ارتباط بین این دو کاراکتر را بهخوبی تکمیل میکند. نوع روایت داستان نیز کاملا کارگردان را طرف قهرمان داستانش قرار میدهد. لحظهای که «دیواین آی» برای نقش «هملت» تست میدهد، دوربین به همراه «دیواین جی» صحنه را ترک میکند و زمانی که خبر انتخاب «دیواین آی» برای ایفای نقش «هملت» به گوش او میرسد هرگز سکانسی به تصویر کشیده نمیشود تا مانع از تحقیر کاراکتر اصلی داستان شود.
شخصیتپردازی «دیواین آی» نیز دست کمی از کاراکتر اصلی داستان ندارد. از همان سکانس مواجهه اولیه با او مشخص است که مخاطب با یک کاراکتر منفی سر و کار ندارد. «دیواین آی» یکی از زندانیان را تهدید میکند که پول او را پس بدهد اما این عمل او بهقدری تصنعی است که «دیواین جی» و «مایک مایک» به او طعنه میزنند که انگار در حال اجرای یک نمایش است.
در ابتدای پیوستن به گروه با سایر بازیگران ارتباط خوبی ندارد اما انگیزه دادن «دیواین جی» به او در هنگام تمرین که تماما با زبان هنر بیان میشود (به عنوان مثال: با سر پایین روی سن نیا و صحنه را مال خود کن)، انسانیت سایر بازیگران تئاتر و از همه مهمتر قرار گرفتن در دل هنر بر رفتار او تاثیر مثبت میگذارد و او را با دیگران همراه میکند.
سکانس صحبتهای کاراکتر «دینو» (که او نیز مثل بسیاری از بازیگران این فیلم، نقش خود را بازی میکند) با او و جاری شدن اشک از چشمانش حسی که بهخوبی در فیلم شکل گرفته بود را تا حدودی تضعیف میکند و فیلم را در آستانه سانتیمانتال شدن قرار میدهد. «دیواین آی» کاملا به محیط زندان خو کرده است و تمایلی به آزادی ندارد. این خوگرفتگی ناشی از دنیایی است که پیش روی او ساختهاند. در این لحظه نیز قهرمان داستان باز هم با زبان هنر و بهتصویر کشیدن والا بودن مفهوم حسی آزادی به کمک دوست خود میآید تا او را برای استفاده از فرصت آزاد شدن که در اختیارش قرار گرفته است، متقاعد کند.
دو سکانس مهم در فیلم وجود دارد که مفهوم «تئاتر» و «هنر» را باز زبان سینما تصویر میکند. سکانسی که زندانیان برای انجام تست بازیگری در مقابل گروه کارگردانی قرار میگیرند بسیار جالب است. ابتدا دیالوگگویی آنها تست میشود و سپس بازیگری. در تئاتر بر خلاف سینما اصالت با صدا است و نحوه دیالوگگویی امر بسیار مهمی است که در این سکانس بهخوبی نمایش داده میشود و مشخص میکند کارگردان دست روی موضوعی گذاشته است که آن را زیست کرده و یا دغدغه فکری او بوده است.
تنها نکته منفی این سکانس نیز مثل سکانس شروع فیلم نزدیکی بیش از حد دوربین با کاراکترها است. وقتی مخاطب هنوز در ارتباط اولیه با کاراکتر است و نسبتی با او برقرار نکرده، این نزدیکی فاصله نه معنایی پیدا میکند و نه سمپاتی ایجاد میکند. سکانس دوم مربوط به لحظهای میشود که کارگردان از بازیگران خود میخواهد چشمانشان را ببندند و تصویری را در ذهن خود مجسم کنند.
رویاهایی که بازیگران از درون خود بازگو میکنند مهمترین امر در خلق هنر است. هنر زمانی خلق میشود که هنرمند المانهای جهان واقعی را به دنیای رویایی خود ببرد و بتواند خیالی خلق کند که حس برانگیزد. موضوعی که در این سکانس به زیباترین نحو ممکن، کوتاه و به دور از تزریق احساسات اضافی به نمایش درآمد.
«Sing Sing» نهتنها فیلم خوبی است بلکه بهشدت نیز قابل احترام است. درک کارگردان از مدیوم تئاتر و هنر بهقدری عمیق است که او را در ساخت یک اثر خوب هنری یاری رسانده است. دوربین متشخص کارگردان گاها به عنوان یک کاراکتر مستقل عمل میکند و برای انسانها در هر شرایطی احترام قائل است. روند شخصیتپردازی قهرمان داستان فوقالعاده است.
ابتدا به یک تیپ تبدیل میشود (بازیگر تئاتر)، سپس رفتارهای انسانی، او را به یک شخصیت مبدل میکند و از ترکیب این موارد با یکدیگر هنرمندی خلق میشود کاملا سمپات و بدون شعارزدگی. شخصیتپردازی کاراکتر «دیواین آی» نیز شرایط مشابهی دارد. با وجود اخلاق تند و رفتارهای زننده، کارگردان هرگز اجازه آنتیپاتی شدن مخاطب با او را نمیدهد و با قرار دادن در دل هنر، کاراکترش را انسانی میکند. «گرگ کودار» بهقدری مقوله هنر خوب میشناسد که این درک عمیق او در جایجای فیلم هم به زبان تصویر و هم از طریق دیالوگهای بهجا قابل شناسایی است. «Sing Sing» یک اثر هنری است.
منبع: گیمفا