ماجرای ۲ تن از خوارج نهروانی که در واقعه عاشورا شهید شدند

ماجرای ۲ تن از خوارج نهروانی که در واقعه عاشورا شهید شدند

کتاب «سیدالشهدا (ع) و یارانش» اثر آیت‌الله میرزاخلیل کمره‌ای نسخه خلاصه‌شده و ویراسته دو کتاب «عنصر شجاعت یا هفتاد و دو تن و یک‌تن» و «یک‌شب و روز عاشورا» از این‌نویسنده است .

آیت‌الله کمره‌ای متولد سال ۱۲۷۷ و درگذشته به سال ۱۳۶۳ است که در کتاب «عنصر شجاعت» خود، در حجمی حدود ۴ هزار صفحه به امام حسین (ع) و یارانش پرداخته است. این‌اثر مفصل‌ترین کتاب این‌نویسنده درباره قیام عاشورا و شخصیت‌های اصلی آن است. 

نکته مهم درباره این‌کتاب گروه‌بندی شهدای قیام امام حسین (ع) است که مولف آن‌ها را براساس زمان پیوستن‌شان به قافله حسینی گروه‌بندی کرده است. به این‌ترتیب بخشی از شهدای کربلا، از ابتدای قیام با امام حسین (ع) با او همراه بوده‌اند، اما برخی دیگر از مکه، برخی دیگر از میانه‌های راه کربلا و برخی دیگر در کربلا به او پیوسته‌اند.

در این  نوشتار که از مطالب این‌کتاب مرور می‌کنیم، کارنامه ۷ شهید از شهدای کربلا از نظر مخاطب می‌گذرد که چهارتن از آن‌ها، دو به دو بایکدیگر برادر هستند. دو شهید دیگر نیز بین این‌شهدا حضور دارند که ضمن برداشتن زخم و جراحت و رسیدن به مقام جانبازی، پس از حوادث روز عاشورا به شهادت رسیده‌اند.

دوتن از برادرانی که به آن‌ها اشاره شد، از دشمنان امام علی (ع) و در گروه خوارج نهروان بودند که در کربلا در لشکر دشمن حضور داشتند. اما پس از تنهایی امام حسین (ع) و شنیدن ندای «هل من ناصر…»، دچار تحول روحی شده و از همان‌جایگاه خود در لشکر دشمن، اقدام به نبرد و شمشیر زدن کردند تا به شهادت رسیدند. این‌دو تن موفق شدند در واپسین لحظات بسته‌شدن در خیر به روی مردم، خود را به جمع شهدای کربلا ملحق کنند.

در ادامه مشروح مطلب مورد نشر در معرفی این‌شهیدان را می‌خوانیم؛

سیف بن حرث بن سریع بن جابر همدانی جابری و برادرش مالک

گفته‌اند: «وقتی که حسین (ع) را در روز عاشورا با آن‌حال دیدند، هر دو تن گریه‌کنان پیش آمدند و اجازه جنگ خواستند. این، وقتی بود که لشکر دشمن به خرگاه امام (ع) رسیده بود. امام (ع) به آنان فرمود: ای پسران برادرانم! گریه شما برای چیست؟ به حق خدا، من امید دارم که چشم شما پس از ساعتی، روشن شود. گفتند: فدای تو یا حسین! به حق خدا، نه از بیم جان گریه می‌کنیم؛ ولیکن برای تو گریانیم که می‌بینیم دشمن تو را فرا گرفته و ما جز یک جان نداریم که با آن از تو دفاع کنیم. امام (ع) فرمود: ای فرزندان برادرانم! از خداوند می‌خواهم که به این دلسوزی شما برای من و مواسات شما با من نیکوترین جزایی را که به پرهیزگاران می‌دهد، به شما دهد.»

 گوید: «در این حیص و بیص بود که حنظله بن اسعد شبامی پیش رفت و موعظه کرد و جنگ نمود و کشته شد.»

پس از او، این دو تن شتابان به سوی لشکر شام رفتند؛ چنانکه هریک بر دیگری سبقت می‌گرفت. می‌رفتند و می‌دویدند و گاه نگاهی به سوی امام (ع) می‌کردند و به وداع می‌گفتند: «اسلام علیک یابن رسول‌الله» و حضرت او جواب می‌داد که «و علیکما السلام و رحمه‌الله و برکاته».

بعد هر دو به جنگ و نبرد پرداختند. پشت به پشت هم داده، یکدیگر را حمایت می‌کردند و به گوش خود فغان و شیون و صدای گریه زنان و اطفال اهل حرم را می‌شنیدند؛ زیرا لشکر دشمن نزدیک خیمه‌ها رسیده بود. پیکار کردند تا هر دو کشته شدند.

سُوار بن منعم

سوار از اشخاصی است که در ایام «هدنه» (صلح موقت و آرامش دو لشکر) از کوفه به سوی حسین (ع) آمد و با او باقی ماند تا هنگامه عاشورا. هنگامی که آتش جنگ بالا گرفت، در حمله اول، پیکار کرد تا زخمدار شد و به خاک افتاد. محقق استرآبادی در رجال خود گوید: سوار بن منعم بن حابس بن ابی‌عمیر ابن نهم همدانی نهمی از اصحاب حسین بن علی (ع) است که همراه او در کربلا کشته شد. در الاصابه فی تمییز الصحابه گوید: وی سوار بن منعم بن حابس بن ابی عمیر بن نهم همدانی نهمی است و بنو نهم تیره‌ای از همدان‌اند.

در حدائق می‌گوید: «سوار جنگ کرد تا وقتی که به خاک افتاد. او را اسیر کردند و نزد عمر سعد آوردند. عمر خواست او را بکشد، قبیله‌اش و پسرعموهایش درباره او شفاعت کردند. بنابراین نزد آنها زخمدار و مجروح بود تا پس از شش‌ماه درگذشت.»

ولیکن بعضی از مورخان روایت کرده‌اند که همین‌طور که اسیر شد، اسیر ماند تا وفات کرد و شفاعت خویشانش تنها راجع به نکشتن او بود. قائمیات نیز به این‌معنی گواه می‌دهد؛ زیرا در این‌زیارت آمده است: «السلام علی الجریح الماسور سوار بن ابی عمیر النهمی.» یعنی: «سلام و درود بر روان پاک زخمی اسیر، سوار بن ابی عمیر.»

عمرو بن عبدالله جندعی

محقق استرآبادی در رجال خود گوید: عمرو بن عبدالله جندعی همدانی از اصحاب حسین بن علی (ع) است و بنو جندع، تیره‌ای از همدان است.

عمرو بن عبدالله جندعی از اشخاصی است که از کوفه به سوی حسین (ع) آمد، در ایام صلح و آرامش موقت (مهادنه یا هدنه) و با کسانی که در طف فرات به امام (ع) پیوستند، به حضرت او پیوست و با او بود تا هنگام روز عاشورا.

حدائق الوردیه از ضحاک بن عمرو بن قیس بن عبدالله مستوفی روایت کرده است: «عمرو جندعی در ایام هدنه از کوفه به سوی حسین (ع)‌ آمد. در روز عاشورا، آخرین کسانی است که از اصحاب امام (ع) با او باقی بودند، عبارت از سوید بن عمرو بن ابی‌المطاع خثمعی و بشیر بن عمرو حضرمی و عمرو بن عبدالله جندعی بود.

عمرو بن عبدالله، همراه امام (ع) جنگ کرد تا هنگامی که لشکر دشمن به خیمه‌گاه حضرت رسید. عمرو برای کارزا پیش رفت و دلیرانه نبرد کرد تا غرق جراحت شد. سرانجام با تن پر از زخم به خاک افتاد. ناگهان ضربتی بر سرش فرود آمد و کارش را ساخت. از آن‌ضربت، مدهوش به زمین افتاد، لیکن خویشان و بنی اعمامش، او را به دوش گرفتند و از میدان بیرون بردند.

در حدائق گوید: وی تا یکسال نزد خویشانش در بستر افتاده بود تا در سر سال وفات کرد.

سالم بن عمرو

«سالم» در زیارت قائمیه ذکری و سلامی دارد. مولای بنی‌المدینه است که بطنی از قبیله کلب باشد. کوفی و از شیعیان است. ابن حجر عسقلانی در الاصابه فی تمییز الصحابه گوید: وی سالم بن عمرو بن عبدالله بن ثابت بن نعمان امیه بن امرء القیس بن ثعلبه مولی بنی المدینه کلبی است.

اهل سیر و تراجم گویند: «سالم، سوار نامداری بود. در آغاز به همراه مسلم بن عقیل برخاست و هنگامی که مردم مسلم را تنها گذاشتند، کثیر بن شهاب تمیمی، سالم را با جماعتی دیگر از شیعه دستگیر کرد و می‌خواست که وی را با همراهانش به عبیدالله زیاد تسلیم کند. او از چنگ آنان گریخت و نزد قبیله خود پنهان شد تا در ایام مهادنه (صلح موقت) شنید که امام (ع) در کربلا پیاده شده است. از کوفه به سوی حسین (ع) بیرون آمد و به اصحاب او پیوست.»

حدائق الوردیه می‌گوید: «و همواره با حضرت او (ع) می‌بود تا کشته شد.»

ساوری گوید: «در حمله اول شهید گشت.»

سعد بن حرث انصاری و برادرش ابوالحتوف

این دو نفر از اهل کوفه و هر دو برادر نخست از «محکمیه» بودند؛ یعنی قائل بودند به اینکه «لا حکم الا لله» و جز خدا کسی نباید بر مردم حکم کند. این جمله شعار خوارج بود. بنابراین سابقه دشمنی با علی (ع) داشته‌اند.

آن دو همراه عمر سعد برای جنگ با حسین (ع) آمده بودند. صاحب حدائق الوردیه می‌گوید: «روز عاشورا، در آن هنگامه خونین، وقتی اصحاب کشته شدند، حسین (ع) فریاد زد: الا ناصر ینصرنا اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله؛ «آیا کسی هست که ما را یاری دهد و از حریم رسول خدا، پاسداری کند؟»

این‌ندای امام (ع) بعد از نماز ظهر بود و از یاران کسی جز سوید بن عمرو بن ابی المطاع خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی باقی نمانده بود. سعد و برادرش ابوالحتوف، چون این‌ندای دل‌شکن را با آن صرخه و شیون از حرم شنیدند، عنان به سوی حسین (ع) برگرداندند. اینان در حومه نبرد بودند و با شمشیری که در دستشان بود، به دشمنان او حمله کردند و به جنگ پرداختند. نزدیک امام (ع) همی نبرد می‌کردند، تا جماعتی را کشتند و در آخر هر دو مجروح شده، زخم فراوان برداشتند. سپس هر دو در یک جایگاه با هم کشته شدند.

منبع: مهر

+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn