۱۳آبان ۵۷، شعلههای انقلاب مردمی بالا گرفته بود. نه اولین روزی بود که مردم، از کارگر، کاسب، فرهنگی، دانشآموز، دانشجو و… به خیابان میریختند و نه خونشان، اولین خونهایی بود که آسفالت سرد و سیاه خیابانهای پاییزی را گرم و رنگین میکرد. با این همه چه دانشآموزانی که آن روز از مدرسه بیرون زده و به مردم پیوستند و چه آنهایی که دستور آتش گشودن دادند، هدف و رفتارشان با روزهای پیش متفاوت بود.
روز شنبه، ۱۳آبان ۱۳۵۷ درست ۱۵ سال از تبعید امام (ره) میگذشت. دانشآموزان و دیگر مردم برای همین تصویر امام (ره) را در دست داشتند تا به رژیم یادآوری کنند جدایی انداختن میان مردم و رهبرشان نتوانسته او را از چشمها بیندازد. فریادشان، انعکاس فریادهای سال۴۲ امام (ره) بود… این هم دروغ بود که: «از دل برود، هر آن که از دیده رود!»
تفنگها و گلولههای آن روز هم مثل خیلی از روزها، کور و کر نبودند. دهانی که فرمان «آتش» را فریاد میزد، میخواست انتقام سال۴۲ امام (ره) را از دانشآموزان بگیرد. رهبر معظم انقلاب سال۱۳۸۹ در مراسم بزرگداشت ۱۳آبان گفتند: «توی همین خیابانهای تهران، وقتی این نوجوانها و جوانها توی میدان آمدند و فریاد ۱۴سال قبل امام را در فضا انعکاس دادند، جلادان مزدور آمریکا از اینها انتقام گرفتند؛ روی اینها آتش گشودند، خون اینها روی آسفالت خیابانهای تهران ریخت و آن را رنگین کرد».
رژیم چند ماهی میشد که افتاده بود در سراشیبی سقوط. آبان۵۷، اما جوری دور برداشت که عالم و آدم فهمیدند تهِ ماجرا، آخر این سراشیبی، دیر یا زود، کلّهپا شدن است. اما باور نمیکردند رهبری که تصویرش توی دست جمعیت، روی پلاکاردهای تظاهرات، روی دیوارهای شهر و… نقش بسته و دانشآموزان نامش را فریاد میزنند سه ماه بعد، جوری توی دهان بقایای رژیم بزند که نه از سلطنت، نامی بماند و نه از حامیانش، نشان!
دانشآموزان از همان اول شکلگیری انقلاب، پنهان و آشکار پای کار انقلاب بودند. از مهرماه ۱۳۵۷ با تبعید امامشان به فرانسه، اما با اسم و رسم و یکپارچه، کلاسهای درس را تعطیل کردند و به دعوت امام (ره) به خیابانها آمدند. ۱۳ آبان که رقم خورد، یک روز بعد دولت به اصطلاح آشتی ملی، مجبور به استعفا شد تا نقاب آشتی هم از صورت رژیم بیفتد.
منبع: روزنامه قدس