هدیههایی که حال دلمان را خوش میکنند
مهر بود پاییز. کلاسِ اول. قرار بود اولین بارانِ بدون بابا و مامان را، تنها و توی مدرسه تجربه کنم. مامان که کیفم را مرتب کرد و کاپشنم را پوشاند گفت «تا چند هفته دیگه وقتش میرسه. توی مدرسه اگه بارون اومد باید زیر چتر خودت باشی» این زیر چتر خودم رفتن، برای یک دختربچه
مهر بود پاییز. کلاسِ اول. قرار بود اولین بارانِ بدون بابا و مامان را، تنها و توی مدرسه تجربه کنم. مامان که کیفم را مرتب کرد و کاپشنم را پوشاند گفت «تا چند هفته دیگه وقتش میرسه. توی مدرسه اگه بارون اومد باید زیر چتر خودت باشی» این زیر چتر خودم رفتن، برای یک دختربچه شش ساله که همیشه هر وقت باران زده بود زیر چتر بابا و مامان و توی بغلشان بود، هم عجیب و هیجانانگیز به نظر میآمد و هم شیرین. اما من که چتر نداشتم!
بابا و مامان گفته بودند هر وقت باران آمد چترشان را به من میدهند؛ و من هر روز به چتر سیاهِ آویزان از چوب لباسی که دوستش نداشتم نگاه میکردم. چتر کوچکی بود با دسته قرمز که دور خودش پیچیده بود و وقتی باران میزد و بابا جلوی صورتش میگرفت و بعد دکمهاش را میزد و یکهو باز میشد، از آن میترسیدم!
چتر سیاه آدم بزرگها
تمام دو هفته تا رسیدن اولین بارانِ تنهایی، به آن چتر زل زدم و به اینکه چطور بازش کنم فکر کردم. هر وقت از مدرسه برمیگشتم، زیر چوب لباسی میایستادم و به چتر بابا و مامان نگاه میکردم. دستم به آن نمیرسید و توی چشمم بزرگتر از آن بود که من، در یک روز بارانی، آن هم تنها، از پسش بربیایم.
روزها میگذشت و وسطهای هفته دوم انتظار بود که باران تندی گرفت. زنگ تفریح بود و دانههای درشت باران از چشم آسمان روی مانتوهای سورمهای دخترها میچکید. دخترها میدویدند و جیغ میزدند. میخندیدند و توی چاله آب بپر بپر میکردند. اما من، روبهروی درِ آهنی کلاسم ایستاده بودم و به اولین باران تنهای بدون چترم زل زده بودم که خانم ناظم توی بلندگو صدایم زد «سالمی بیاد دفتر!»
شادی شیرین بچهگانه
ناظم، جلوی کمدِ توی اتاق مخفی دفتر مدیر منتظرم بود. «بابا و مامانت برات هدیه آوردن، الان وقتشه!» اسم هدیه که آمد چشمهایم از ذوق گرد شد و وقتی که یک چتر کوچک زرد با خرسهای قهوهای را توی دستم گذاشت دو تا بال درآوردم و تمام حیاط بزرگ مدرسه را با چترم و زیر باران دویدم. هدیهای که با وجود گذشتن چندین سال از گرفتنش، اما همچنان که یادش میافتم، همان ذوق و شادی شیرین بچهگانه، جانم را روشن و حال دلم را خوش میکند.
هدیههایی برای عزیزانم
بابا و مامان میتوانستند چترم را همان اولین روز پاییز به من بدهند. بگویند برایت خریدیم و تمام. اما هیجان هدیه گرفتن چتر، نه تنها آن را برای همیشه در خاطرههایم جاودانه کرد، که از آن روز، تصمیم گرفتم من هم برای عزیزترینهایم هدیه بگیرم. هدیههایی که دوست داشته باشند و با گرفتنش، احساس خوب و بینظیرِ دوست داشته شدن به آنها دست بدهد.
دکتر سایمون توماس، که در زمینه نوروساینس و شفقتدرمانی مطالعه میکند میگوید «در انجام دادن کاری برای شخص دیگر، یک لذت ذاتی نهفته است. اغلب اوقات، مردم، از چنین پدیدهای به عنوان تابش گرم یا درخشش گرم یاد میکنند. اما بخشی از منحصربهفرد بودنِ فعالسازیِ سامانه پاداش مغز به واسطه هدیه دادن، به این دلیل است که هدیه دادن از آن جهت که یک فعالیت اجتماعی محسوب میشود، باعث فعالسازی مسیرهای آزادکننده اکسیتوسین در مغز میشود که هورمون عشق و نوازش است.»
هدیههایی برای محبت
ما وقتی به همدیگر هدیه میدهیم یک رابطه عمیق عاطفی را بین دلهایمان ایجاد میکنیم که باعث میشود هر دو شخص هدیه دهنده و هدیه گیرنده، مجموعهای از احساسات دلچسب را تجربه کنیم؛ حسی که پیامبر رحمت صل الله علیه و آله و سلم از آن با عنوان «محبت» یاد میکند و دربارهاش میفرماید «به یکدیگر هدیه دهید تا نسبت به همدیگر با محبت شوید.» و در موقعیت دیگری با تاکید بیشتری بر هدیه دادن میفرمایند «به یکدیگر هدیه دهید، زیرا هدیه، دوستی را دو برابر میکند و کینههای درون سینهها را میزداید.»
هدیه دادن بدون استرس
اما چیزی که از خود هدیه دادن مهمتر است، نوع هدیه و مسیری است که ما برای تهیه هدیه انتخاب میکنیم. اگر قرار باشد که برای انتخاب هدیه استرس بالایی به خودمان بدهیم و وقت زیادی را برای سبک و سنگین کردن نوعش صرف کنیم، در واقع به آن بهره و انرژی مثبتِ درست و حسابی از هدیه دادن و هدیه گرفتن نمیرسیم و تجربه شیرینی مثل چتر هدیه دادن بابا و مامان و خندههای شاد شش سالگیام را نخواهیم داشت.
دکتر سایمون توماس که مدیر علمی مرکزی تحقیقاتی در کالیفرنیاست در رابطه با اهمیتِ نداشتنِ فشار روحی و استرس در حین انتخاب هدیه، میگوید «هدیه دادن، به خصوص به فردی که با او رابطه نزدیکی داریم، مسیرهای کلیدی پاداش موجود در مغز را فعال میکند. البته این به شرطی است که اجازه ندهیم استرس، مانع لذت بردن از این موقعیت شود.»
شگفتزده کنید
در کل نباید زیاد سخت گرفت. مهم آن حس و حال خوب است که باید دنبالش باشیم. هدیه میتواند یک جعبه پر از شکلات، کتاب، گل، زیورآلات، یک یادگاری قدیمی، و حتی یک عکس باشد. هیچ قانون نوشته و حتی نانوشتهای به جز خرید جوراب برای مردان، در هدیه دادن نیست و دست ما همیشه برای انتخاب هدیههای متنوع باز است. اصلا چه اشکالی دارد که مثلا به دوست خوره فیلمتان بلیط سینما هدیه بدهید؟ یا در این هوای دلکش پاییزی، برای عزیزتان یک شالگردن زیبا ببافید و با چند برگ پاییزی کادویش بگیرید و شگفتزدهاش کنید؟
هدیه، میتواند خوردنی، پوشیدنی، دیدنی و حتی شنیدنی هم باشد؛ فقط باید کمی فکر و سلیقه به خرج بدهید تا بدانید که به عزیزتان چه هدیه مناسبی بدهید که در اینهای و هوی عصر تکنولوژی، حال دلش را با آن هدیه خوش و حواسش را از غمهای تمام نشدنی آدمیزاد، پرت کنید. راستی، در تقویم جهانی، امروز، روز جهانی هدیه دادن است، یک بهانه خوب برای سر زدن به پدر و مادر و یا حتی دوستی قدیمی؛ تا دیر نشده نمیخواهید دست بجنبانید و به عزیزتان یک هدیه زیبا و خاص و متفاوت و دوستداشتنی بدهید؟ شاید هدیهای مثل یک چتر، برای قدم زدنی طولانی، زیر بارانی پاییزی.
منبع: فارس
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰